درون ما پر است از، اما و اگرهایی که اگر به جواب منطقی نرسند، نظمِ منطقی زندگی و نظامات روحی و روانی ما را به هم میزنند. اگر در خود تأمل کنیم، خواهیم دید درون ما همیشه چالش و درگیری است. آنچه در جامعه میبینیم، کپی پررنگ درون ماست که در اندازههای بزرگتر زیراکس و تکثیر میشود.
واقعیت همان است که آن فرد حکیم به مرد جوان گفت؛ «درون من یک درگیریِ ادامه دار وجود دارد؛ جنگی هولناک بین دو موجود که مدام پنجه در صورت هم میکشند. همیشه دستشان در یقه یکدیگر است. هر لحظه میکوشند سر همدیگر را به طاق بکوبند. یکی شر است که در قالب خشم، حسادت، بخل، اندوه، افسوس، طمع، غرور، خودخواهی، کینه، دروغ و... خود را نشان میدهد؛ دیگری نیز خیر است. او شادی، آرامش، عشق، امید، فروتنی، مهربانی، سخاوت، حقیقت، ایمان، مروت، مدارا، مردم داری، ایثار و فضایل اخلاقی خود را نمایان میکند.»
حکیم که توجه جوان را برانگیخته دید، ادامه داد: «مشابه این درگیری در درون تو نیز به وجود میآید؛ همچنین در درون هر شخص دیگری که فکرش را بکنی هست.»
به واقع زندگی ما عرصه این چالش هاست. ما در جبهه جنگی قرار داریم که از پا گرفتن تا از پا افتادنمان ادامه دارد. ماجرای جهاد اکبر که از نبردهای هولناک و پر کشتار نظامی، بزرگتر معرفی میشود هم ناظر به همین جنگ ادامه دار و صلح ناپذیر است که بسان تنازع بقا ادامه دارد. این را که در این نبرد کدام طرف پیروز میشود، میتوان در جواب حکیم به جوان خواند که وقتی پرسید کدام طرف پیروز خواهد شد، گفت: «جواب ساده است؛ هر طرفی که به او غذا میدهی و تدارک میکنی و تیغش را تیزتر میکنی، همان غالب میدان خواهد شد.»
اینجاست که باید برخویش بلرزیم برای فردای خود. به راستی ما کدام طرف را تقویت میکنیم؟ بسیاری مان میخواهیم که خیر بر شر پیروز شود، هم در درون خود ما و هم در جامعه، اما عملکردمان خیلی وقتها با نیت و خواست ما همراه نیست. وقتی دور آتش حسد، اژدهای طمع را گرم میکنیم، نمیتوانیم انتظار داشته باشیم درخت سخاوت میوه ایثار بدهد.
وقتی بخل چنان در ما بزرگ میشود که نمیتوانیم یک لیوان آب به دست تشنهای بدهیم، نمیتوانیم سایه گستر شدن ایثار را در جامعه ببینیم. اگر واقعا به دنبال پیروزی خیر و جهان گیر شدن آن هستیم، باید کردار ما هم بر این اساس نظم پیدا کند و الا باید برای پیروزی شر در همه ساحتها و تحمل خسارتهای انسان سوز آن خود را مهیا کنیم. فقط با مدیریت خویشتن بر اساس آموزههای دینی و اخلاقی است که میتوان از مردابی چنین مهلک خود را رهاند. جامعه هم از همین مسیر نجات پیدا میکند. راه دیگری نیست.